کد خبر: ۸۷۲۹
۲۶ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۰:۴۶

آداب و رسوم نوروز پای صحبت قدیمی‌های مشهدقلی

بعضی از خانواده‌ها دو قالی پشمی دست‌باف داشتند که سالی یک بار آن هم در ایام نوروز و برای میهمان‌های نوروزی استفاده می‌کردند. این قالی‌ها از اول فروردین در خانه پهن بود تا میهمان‌ها روی آن بنشینند.

کنار هم نشسته‌اند و از خاطرات نوروز‌های گذشته حرف می‌زنند، درباره مراسم سمنوپزان که به‌دست دختران و زنان محله اجرا می‌شد. عیددیدنی‌هایی که پیروجوان، قوم و همسایه به دیدار هم می‌رفتند.

حالا خبری از آن سادگی‌ها، صمیمیت‌ها و عید‌دیدنی‌های محله‌ای و دسته‌جمعی نیست. این روز‌ها خیلی‌ها حتی برای عید‌دیدنی‌های خانوادگی دنبال بهانه‌ای برای نرفتن هستند، چه برسد به اینکه سری به همسایه‌هایشان در محله بزنند. پای صحبت قدیمی‌های محله مشهدقلی نشستیم و آن‌ها از نوروز‌های گذشته گفتند.

 

قالی‌هایی که سالی ۱۳ روز پهن می‌شد

هرچند خانه‌تکانی هنوز هم پیش‌از آمدن نوروز در اکثر خانه‌ها انجام می‌شود، سکینه علی‌زاده هفتاد‌وسه‌ساله از این سنت دیرینه ماجرا‌های جالبی برای گفتن دارد. او می‌گوید: خانه‌تکانی رسمی بود که حتما باید انجام می‌شد. اعتقاد بر این بود که اگر انجام نشود سنگینی غم‌های گذشته در خانه می‌ماند و ساکنان آن در طول سال حال خوبی ندارند.

او ادامه می‌دهد: ابتدا مرد‌های خانه شکستگی و ریختگی دیوار‌ها و طاق‌های خانه را که در اثر باد و باران زمستان ایجاد شده بود، تعمیر می‌کردند؛ بعد از آن زن‌های خانه به جان در و دیوار‌های خانه می‌افتادند و آن‌ها را تمیز و بعد رنگ می‌کردند.

به گفته سکینه‌خانم بعد از آن، نوبت شستن قالی‌ها و پلاس‌های خانه بود؛ «آن سال‌ها هر خانه دارای دو اتاق بود؛ یکی اتاق نشیمن و دیگری پستوی خانه بود که نقش آشپزخانه و تا‌حدودی انباری را هم داشت.

اتاق خواب و میهمان و اتاق کودک وجود نداشت. همه میهمانی‌ها و رفت‌وآمد‌ها نیز در همان یک اتاق انجام می‌شد. کف آن نیز با دوسه تا قالی یا پلاس کوچک دو در دو یا دو در یک‌متر پوشیده می‌شد. خبری از فرش‌های دوازده‌متری امروز نبود. چند روز مانده به عید، مرد‌ها این قالی و پلاس‌ها را جمع می‌کردند و با گاری یا الاغ به لب جویی که از قنات می‌آمد، می‌بردند.»

سکینه‌خانم روز‌هایی را به خاطر می‌آورد که زن‌های محله کنار جوی پلاس می‌شستند و با هم حشر‌و‌نشر می‌کردند؛ «همه زن‌های محله برای شستن قالی و پلاس حاضر بودند. همان‌طورکه قالی‌ها را می‌شستند با هم صحبت و گفتگو هم می‌کردند. این روز با شادی وخنده سپری می‌شد.»

آن‌طور‌که این قدیمی محله مشهدقلی می‌گوید، بعضی از خانواده‌ها دو قالی پشمی دست‌باف داشتند که سالی یک بار آن هم در ایام نوروز و برای میهمان‌های نوروزی استفاده می‌کردند. این قالی‌ها از اول فروردین در خانه پهن بود تا میهمان‌ها روی آن بنشینند. این کار نشانه احترام ویژه به میهمانان بود. عید که تمام می‌شد، دوباره آن را جمع می‌کردند لای ملحفه‌ای می‌پیچیدند و در گوشه خانه می‌گذاشتند تا سال بعد.

چند روز مانده به عید، مرد‌ها این قالی و پلاس‌ها را جمع می‌کردند و با گاری یا الاغ به لب جوی می‌بردند

یکی از رسومی‌که تا پنج‌دهه قبل در مشهد وجود داشت، رسم کوزه شکستن بود. سکینه علی‌زاده در توضیح این رسم می‌گوید: انجام این رسم برعهده خانم‌های خانه بود. بعد از آنکه همه ظرف و ظروف خانه را لب جو می‌شستند، کوزه‌ای قدیمی را پر از آب می‌کردند، روی پشت بام می‌رفتند و کوزه را داخل کوچه می‌انداختند و می‌شکستند.

اعتقاد بر این بود که با شکستن این کوزه، همه غصه‌ها از خانه بیرون می‌رود. در زمان اجرای این مراسم، خانم خانه آیاتی از قرآن و ادعیه را می‌خواند و از خدا می‌خواست که سال آینده سالی پر از سلامتی و به دور از غم و غصه برای خانواده‌اش باشد.

 

تهیه مقدمات چهارشنبه‌سوری

از دیگر رسومی که از چنددهه گذشته دچار تحولات و بدعت‌های زیادی شده، مراسم چهار شنبه‌سوری است؛ علی‌اکبر نودهی متولد سال‌۱۳۱۶ است. او در‌این‌باره می‌گوید: از یکی دو روز مانده به شب چهارشنبه‌سوری، مقدمات این رسم با جمع‌آوری مقداری بوته، چوب و شاخه‌های خشک درختان فراهم می‌شد.

یک‌ساعت مانده به غروب سه‌کوت (کُپه) چوب و شاخه را وسط حیاط روی هم انباشته می‌کردند. بعداز غروب آفتاب و با تاریک‌شدن هوا کپه‌ها را آتش می‌زدند و منتظر می‌ماندند که شعله‌ها کم شود. حالا نوبت پریدن از روی کپه آتش بود.

او ادامه می‌دهد: حین پریدن می‌گفتیم زردی من از تو، سرخی تو از من. این کار تا‌زمانی‌که آتش خاموش می‌شد، ادامه داشت. بعد از آن خاکستر آتش به حال خود رها می‌شد تا خاموش شود. اعتقاد بر این بود که خوب نیست شب روی آتش آب بریزی. دلیلش هم این بود که اعتقاد داشتند اگر در آن شب باران ببارد و آتش را خاموش کند، سال پر‌خیر و برکتی خواهد بود و این باران را نشانه خوبی و فراوانی سال جدید می‌دانستند.

در آخرین پنجشنبه سال، خانواده‌ها با حلوا، نخود، کشمش و خرما به سر مزار عزیزانشان می‌رفتند و برایشان خیرات می‌کردند. در واقع این مراسم نوعی دید و بازدید با درگذشتگان بود.

 

آداب و رسوم نوروز پای صحبت قدیمی‌های مشهدقلی

 

«تیژ» زدن گندم‌ها

سبزه‌انداختن و سمنو‌پختن دو رسم دیرینه نوروزی است که هنوز هم برقرار است، اما به گفته عذرا درویشی در گذشته، شور و حال دیگری داشته است. عذرا درویشی هفتاد‌سالش تمام شده است.

او درباره چگونگی انداختن سبزه می‌گوید: هرسال در فصل گندم‌درو خانم‌ها با جمع‌آوری خوشه‌های گندم رهاشده در زمین، دسته‌ای درست می‌کردند. این دسته گندم به نیت انداختن سبزه عید در خانه نگهداری می‌شد.

ده‌دوازده روز مانده به عید، خوشه‌ها کوبیده می‌شد و گندم‌ها را داخل ظرف مسی می‌ریختند و آب می‌دادند. درست‌کردن سبزه را یک نفر در خانه به عهده داشت. این فرد هنگام انداختن سبزه به آرزویی که در دلش داشت مثل ازدواج یا بچه‌دارشدن فکر می‌کرد. در همان حال با خدا راز‌و‌نیاز می‌کرد.

عذرا خانم در ادامه می‌گوید: اگر این سبزه به‌خوبی رشد می‌کرد و تا روز سیزده‌به‌در شاداب و سرحال بود، این‌طور تصور می‌شد که آن فرد به آرزویش می‌رسد و اگر این‌طور نمی‌شد و سبزه زرد و زار بود، نشانه نرسیدن به آرزو در سال جدید بود. به گفته عذرا‌خانم تصور اهالی این محله که همه کشاورز بودند، این بود که اگر سبزه گندم شاداب و پرپشت شود، سالی پر‌برکت برای کشاورزی است و مردم از این بابت خیلی خوشحال می‌شدند.

عذرا درویشی درباره سمنوپزان هم می‌گوید: به‌طور معمول، بانی اصلی این کار یکی از خانم‌های خوش‌سلیقه و کدبانوی محله بود. اگر این بانو سید هم می‌بود، دیگر نور علی نور می‌شد.

این خانم چند‌روز قبل‌از پختن سمنو، گندم‌ها را می‌گذاشت تا «تیژ» بزند یا به‌اصطلاح سبز شود. بعد از تیژ‌زدن گندم‌ها خانم‌های محله را خبر می‌کرد و زن‌ها در منزل او جمع می‌شدند. گندم شسته و آب‌گیری شده و مواد در دیگ بزرگی ریخته می‌شد. بعد از آن عمل‌آوری و پختن شروع می‌شد. سمنوی پخته‌شده بین همه زنان حاضر و اهالی تقسیم می‌شد.

 

توجه به همسایه‌ای که دیگش چپه شده بود

آن سال‌ها محتویات سفره‌های عید درکنار سادگی یک ویژگی دیگر هم داشت، آن هم این بود که اغلب دسترنج و تولید خود اهالی بود. علی‌محمد ابراهیمی هشتاد‌و‌دوساله است.

او می‌گوید: در‌کنار شیرینی که معمولا یک نوع بیشتر نبود، خرما، نخودچی و کشمش، برگه زردآلو، برگه سیب و قیسی نیز به چشم خورد. کشمش‌ها معمولا ته‌مانده همان انگور‌هایی بود که در فصل پاییز در پستوی خانه به نخ کشیده می‌شد. انگور‌های تازه در زمستان و شب یلدا خورده می‌شد و بقیه که تبدیل به کشمش شده بود، زینت‌بخش سفره عید بودند.

ابراهیمی ادامه می‌دهد: سیب بهترین میوه سفره عید بود؛ در پاییز چیده و در محل سردی نگهداری می‌شد. برگه سیب و زردآلو هم تولید باغات و کار دست خانم‌ها بود. خبری از میوه‌های مدل‌به‌مدل حالا نبود. تخمه خربزه، هندوانه، کدو و آفتاب‌گردان هم کار همین آجیل‌های رنگا‌رنگ امروز را می‌کرد. تهیه آن‌ها نیز دسترنج اهالی و کار خانم‌های خانه بود.

به گفته آقا‌علی‌محمد، اهالی فقط برای خانواده خود این سفره را نمی‌چیدند و به فکر اهالی فقیر محله نیز بودند؛ «محله مشهدقلی شصت‌هفتاد‌خانوار بیشتر نبود. همه یکدیگر را می‌شناختند و از حال و روز هم خبر داشتند. چند‌روز مانده به عید، چندنفر از اهالی، میوه، شیرینی و آجیل مفصلی تهیه می‌کردند. گاهی حتی در این خنچه، لباس و کفش هم بود. این وسایل برای خانواده‌هایی که «دیگشان چپه» شده بود، یعنی فقیر و بی‌بضاعت بودند، فرستاده می‌شد.»

 

دو‌تومان عیدی اربابی به رعایا

به گفته قدیمی‌های حاضر در این جمع در گذشته دید و بازدید رفتن و عیدی‌گرفتن تنها مخصوص خانواده‌ها و بچه‌های اقوام نبود. عیددیدنی عمومی و همگانی بود.

علی‌اکبر نودهی می‌گوید: همه اهالی محله مثل خواهر و برادر بودند. صبح اولین روز عید همه به خانه هم می‌رفتند. این دید و بازدید تا غروب همان روز و روز‌های بعد ادامه داشت.عیدی معمول بچه‌ها یک تخم مرغ پخته رنگی یا یک مشت نخودچی و کشمش بود. عصر که به خانه برمی‌گشتیم، همه جیب‌های شلوار و پیراهنمان پر از نخودچی وکشمش بود، طوری‌که تا چند روز آن‌ها را می‌خوردیم و درکوچه‌باغ‌های محله بازی می‌کردیم.

به گفته محمد ابراهیمی افراد خاصی بودند که پول عیدی می‌دادند یکی از این افراد ارباب ده بود؛ همه رعایای ارباب روستا، صبح زود به امارات اربابی که در قلعه بود می‌رفتند. ارباب نیز به هرکدام از رعایا دوتومان و به پسربزرگ هر خانواده که همراهشان بود یک‌تومان عیدی می‌داد. این پول در هفتاد‌هشتادسال قبل، ارزش زیادی داشت. آن‌طور‌که مرسوم بود، به‌جز بچه‌ها افراد دیگری مثل آرایشگر، حمامی‌محل و مشاوران ارباب از کسانی بودند که به‌دلیل خدماتشان از مردم عیدی می‌گرفتند.

ابراهیمی می‌گوید: رسم این‌طور بود که مجمعی مسی را از میوه، آجیل، برنج پخته و گاهی پول و پارچه پر می‌کردند و به نشانه تشکر از زحمات آن‌ها برای مردم در طول یک سال، هدیه می‌بردند.


شال اندازی برای جمع کردن آجیل

ملاقه‌زنی، مهره‌اندازی و شال‌اندازی از دیگر رسوم محله در عید‌های گذشته بود که حالا دیگر اجرا نمی‌شود و فقط خاطره‌ای از آن باقی مانده است.

سکینه علی‌زاده با بیان خاطره‌ای درباره دیدن اولین شال‌اندازی در دوران کودکی‌اش می‌گوید: شال‌اندازی شب‌هنگام انجام می‌شد. افرادی با رفتن روی پشت بام از کاج (نورگیرخانه) شالی را آویزان می‌کردند. اهالی خانه شال را می‌گرفتند و پر از آجیل و نخود و کشمش می‌کردند.

او ادامه می‌دهد: بار اول که این رسم را دیدم، خیلی ترسیدم. وقتی از آشپزخانه وارد اتاق شدم، پارچه سفید بلندی را جلو چشمانم دیدم. با گفتن بسم‌الله جیغی کشیدم و به زمین افتادم. بعد از آنکه با کمک خواهرم به هوش آمدم، از چیز سفیدی که وسط اتاق دیده بودم، برایش گفتم. او با شنیدن این حرف، خندید و توضیح داد که این مراسم شال‌اندازی است.

در آن عید‌ها رسم این بود که همه محله برای عرض سرسلامتی به خانه خانواده شهدا می‌رفتند 

با شروع جنگ تحمیلی، حال و هوای عید و دید و بازدید‌ها در محله مشهدقلی شکل دیگری به خود گرفت. علی‌اکبر نودهی می‌گوید: در دوره هشت‌ساله جنگ که بسیاری از مردان محله در جبهه و تعدادی از بهترین و مؤمن‌ترین جوان‌های محله شهید شده بودند، دیگر دل و دماغی برای عید و جشن‌گرفتن وجود نداشت.

خیلی‌ها ازجمله خانواده ما به احترام شهدای محله و خانواده‌هایشان، سفره هفت‌سین نمی‌چیدند و حتی لباس نو نمی‌پوشیدند. آن‌ها یا همسایه ما بودند یا قوم و خویشمان؛ ما هم به همان اندازه به خاطر شهادت فرزند آن‌ها دلمان گرفته بود و ناراحت بودیم. در آن عید‌ها رسم این بود که همه محله برای عرض سرسلامتی به خانه خانواده شهدا می‌رفتند و از آن‌ها دلجویی می‌کردند و به آن‌ها دلگرمی می‌دادند.

علی‌اکبر نودهی که خود از رزمندگان دوران دفاع مقدس است، سال‌های ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۶ را در مناطق عملیاتی و جنگی گذرانده است. او می‌گوید: عید سال ۱۳۶۵ یا ۱۳۶۶ بود. من جزو گردان توپخانه اهواز بودم. همه منتظر تحویل سال بودیم. در همین حال‌وهوا صدای شلیک چند توپ به گوشمان خورد. اول فکر کردیم عراقی‌ها حمله کرده‌اند.

با سرعت خودمان را آماده دفاع کردیم. اما بعداز چنددقیقه فهمیدیم یکی از سرباز‌های جوان گردان توپخانه جوگیر شده و در لحظه تحویل سال نو چند گلوله توپ شلیک کرده است. تعجب ما از این بود که چرا عراقی‌ها مقابله‌به‌مثل نکرده بودند. مثل اینکه آن‌ها هم فهمیده بودند که عید است و عملیاتی در کار نبوده است، وگرنه در موقعیت‌های دیگر با شلیک یک گلوله تفنگ از سمت ما، تا چندین ساعت مواضع ما را گلوله‌باران می‌کردند.

* این گزارش شنبه ۲۶ اسفندماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۵۰ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44